جدول جو
جدول جو

معنی ام صبار - جستجوی لغت در جدول جو

ام صبار(اُمْ مِ صَبْ با)
زمین سنگناک سوخته. (منتهی الارب). زمین سنگناک. (مؤید الفضلاء) (آنندراج). زمین. (از المرصع). سنگلاخ. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
ام صبار
زمین سنگناک سنگستان
تصویری از ام صبار
تصویر ام صبار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غم بار
تصویر غم بار
غم بارنده، غم آور، غم انگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ام حباب
تصویر ام حباب
دنیا، مقابل آخرت، زندگانی حاضر، جهانی که در آن هستیم، در علم نجوم کرۀ زمین، جهان، گیتی، کهن بوم، کهن دز
فرهنگ فارسی عمید
(اُمْ مِ)
نوعی از نخله که غوره اش سرخ و خرمایش سیاه میشود.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حُ)
دنیا. (لسان العرب) (منتهی الارب). عالم و جهان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ دَ)
دنیا. (المرصع) (المنجد) (آنندراج). دنیا و عالم. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ دِ)
پشه دان. پشه بند. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ ؟)
است. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حُ)
ناقه. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ حَ)
عقاب. (ناظم الاطباء) (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ جَ رِ)
مبدل ارته خشثره یا اردشیر، رجوع به ایران باستان ص 1034 شود، ارتهاس پایهای ستور، بر یکدیگر خوردن آن، گاه رفتن. بر یکدیگر زدن سم ستور در رفتن. (منتهی الارب) ، دست ستور درهم کوفتن چنانکه خون آلود شود. (زوزنی) ، ارتهاس قوم، انبوهی کردن آنان و در جنگ افتادن آنان، ارتهاس وادی،پر شدن رودبار. (منتهی الارب) ، ارتهاس جراد، بر یکدیگر نشستن آن. بعضی ملخ بر بعض نشستن
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ ؟)
عقاب. (المرصع) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رَ / رِ)
مرغکی است خرد که بالها و پشتش سرخ است و انگور خورد. (از المرصع). مرغ انگورخوار. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ بِ)
هریسه.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ صُ)
مکه. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
بسر سه انگشت یا بسر سبابه و ابهام دوشیدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برکشیدن پوست گوسفند از گردن، ربودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ)
داهیه. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُ ژِ)
زینب تیمیمه مکناه به ام ابان. از زنان شاعر عرب و در فصاحت معروف به وده است. از اشعار معروف او قصیده ای است در مرثیۀ پسر خود که بدست ابن دمیسیه کشته شده بود. از آن قصیده است:
باهلی و مالی بل بجل عشیرتی
قتیل بنی تیم بغیر سلاح
فهلا قتلتم بالسلاح ابن اختکم
فتظهر فیه للشهود جراح.
رجوع به خیرات حسان ج 1 ص 35 و ریحانه الادب ج 6 ص 208 شود
یکی از دختران عثمان بن عفان خلیفۀ سوم بود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1031)
لغت نامه دهخدا
(لُءْ لُءْ فُ)
سطبر شدن. (منتهی الارب). کثیف و متراکم شدن، خندیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
مار. (از المرصع) ، دنیا. (از المرصع). ام الغول با الف و لام نیز در المرصع آمده
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ صَبْ بو)
زمین سنگناک سوخته.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ زُ بَ)
یکی از عمه های پیغمبر اسلام بود. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 163)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ)
قضا و قدر. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَمْ ما)
سلیمی، معشوقۀ جحدربن مالک. از شاعران عرب صدر اسلام و زنی شاعر بوده است. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 228 و جامعالشواهد شود، داهیه. (المرصع). گویند: وقعوا فی ام فار، در داهیه واقع شدند. (از المرصع). در المرصع با الف و لام یعنی ام الفار نیز آمده
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ بْ بو)
کفتار. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ماکیان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ صَیْ یو)
امر ملتبس. (از اقرب الموارد). کار مشتبه
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ صِ)
کخ بچگان. نوعی صرع که عارض کودکان می گردد. ام الصبیان:
کعبه را از خاصیت پنداشته عودالصلیب
کز دم ابن اﷲ او را ام صبیان آمده.
خاقانی.
دهر پیر بوالفضول است ام صبیان یافته
کز بنات فکر او عودالصلیبش یافتم.
خاقانی.
در طواف کعبه چون شوریدگان از وجد و حال
عقل را پیرانه سر در ام صبیان دیده اند.
خاقانی.
و رجوع به ام الصبیان شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ دِ)
کنیۀ سجاح زن مسیلمۀ کذاب است. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ شَ)
از زنان صدر اسلام بوده. رجوع به الاصابه فی تمییزالصحابه ج 8 ص 246 و ص 284 شود، پروانه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
هریسه هلیم این واژه از هلام پهلوی ساخته شده و حلیم نادرست است گندمبا ریس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام حباب
تصویر ام حباب
گیتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم بار
تصویر غم بار
آنچه غم بارد غم انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام دفار
تصویر ام دفار
جهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام عبور
تصویر ام عبور
کفتار
فرهنگ لغت هوشیار